به ساحل که میرفتی
تنت بوی خاطرات کهنه میداد
لبت بوی لبخند
و من بیهوده کنار پنجره بی ساحل
منتظرت ماندم
گناه از من نیست که دریایی نیستم
تو هنوز
خاطره را دوست تر داری
سلام. یه چند وقتی نبودم و نه پست آپ می کردم نه کامنت می ذاشتم, اما امروز که اومدم دیدم, مطالبت به قشنگی قبل و حتی قشنگ تر از قبل. با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی و داشتن تو فانوسی به روشنایی هرچه تاریکی
اینجا کلبه دلتنگیه ، دلتنگی الهه ی تنهایی ها برای تو ، برای تویی که
هرگز از یادم نمیری اینجا برای تو می نویسم با نام تو ، با یاد تو، با خاطرات تو، با مهر تو .
نه به امید بازگشتت نه به این امید که بیای و بخونی . می نویسم به این امید که قلبم آروم بگیره و ذهنم دست از فریاد کشیدن برداره . مینویسم تا بدونم یه روزی بودی و بودنت یه خواب کوتاه قشنگ نبود . می نویسم تا غم هرگز نیومدنت از پا درم نیاره.
می نویسم
۴ نظر:
عشقه مني تووو!!!!!
خيلي غمناك بود!! نبينم غمتو!!!! :(
این عزیز چه میکنه ها ؟
چشمه ی شعر تورو جوشان کرده ...
...
من غایبم ؟
عجب رویی داری آ ... یه نگا کن ببین کی این چندوقت بیشتر نوشته ؟ ! .. هه هه
الی ی یی ی ی یی ی ی ی یی
حالم خوبه الان... البته فقط تا فردا
سلام.
یه چند وقتی نبودم و نه پست آپ می کردم نه کامنت می ذاشتم, اما امروز که اومدم دیدم, مطالبت به قشنگی قبل و حتی قشنگ تر از قبل.
با تو بودن
قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو
فانوسی به روشنایی هرچه تاریکی
ارسال یک نظر