۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

دوستت دارم

دلتنگم
دلتنگ دیروز
روزی برای بودن
فرصتی که از دست رفت
نیامده رفت
و فردا
روزی برای نبودن، ندیدن و بی تو مردن
کاش میدانستی
که راز این هذیان تب آلود چیست
که زبانم به روی کدام حقیقت کلید شده
کاش میدانستم
لحظه لحظه این زهری که ثانیه ها به جانم میریزند
تیک تاک ساعت
و دیروز که باران هم بوی تو را میداد
نفرین کدام سایه سیاه است؟
نفرین لحظه زاده شدنم
در امتداد نخواستن ها، نبودن ها، ندیدن ها
یا
نفرین آن شبهای کافر بی پایان
در هجوم بادهای باران آور بی منطق

....

همه اینها به هیچ

..........

تشنه در آغوشت میکشم
در حسرت نوشیدنت زهر شیرینم
و نفسهای هوس آلود مستت
آه کشیدنهای سوزانت
که به آتشم میکشد
و لمس لطافت سرانگشتانت
درآن لحظه جاری
درآن سکوت
که ویرانم میکند

........

زندگیم فدای یک لحظه این عشق ممنوع
به سلامتی آن لحظه
می نوشمت