۱۳۸۹ مرداد ۵, سه‌شنبه

آخرین پیک

پیک خالیم را پر کن
برای هزارمین آخرین بار
برای آخرین باری که میدانی هرگز نمیرسد
سیگار آرزوهایم به انتها رسید
پاکتم خالیست
ذهنم پر از دود
می اندیشم
به طعم تلخ شراب و توهم همآغوشی
آخر این سایه های سرد
در غفلت بی پایانت
مرا با خود خواهند برد
پیک خالیم را پر کن
این آخرین بار است
یکی از هزاران آخرین

۱۳۸۹ تیر ۲۵, جمعه

روزی برای تو

خواستم بنویسم
قلم جاری نشد
کلمات بیگانه اند
نه
کوچکند
حقیرند برای از تو گفتن
برای از تو گفتن ، احساس، کلمه نمیشود
کوچکم برای وصف بزرگیت
مهربانیت
تنها خواستم بگویم
آمدنت مبارک
ببخش که ساده میگویم
اما
بی پروا
بی ترس
بی شک
میگویم
تن خشک و خزان زده ام با گرمای تابستانیت از نو زنده شد
میگویم
زندگی را ،عشق را، تپش زیباترین لحظه های جاری را
طعم لبان تو به من آموختند
و زلال نگاهت
و نجوای گوشنواز نامم که از لبانت تا قلبم جاریست
میدانی؟
از تو برای تو گفتن هم زیباست
میدانم
با آمدنت گرما را به تابستان هدیه دادی
آنچنان که زندگی را به من
عشق را به من
مهربانم
بگذار ساده بگویم
آمدنت مبارک
تولدت مبارک

" عزیز همیشگی تولدت مبارک "