۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

اندوه

به ساحل که میرفتی
تنت بوی خاطرات کهنه میداد
لبت بوی لبخند
و من بیهوده کنار پنجره بی ساحل
منتظرت ماندم
گناه از من نیست که دریایی نیستم
تو هنوز
خاطره را دوست تر داری

۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه

اولین ...

غمی نیست
دردی نیست
حال عجیبیست
بودی ، بودم
روبه روی هم
دست در دست
چشم در چشم
مستم
مست آن دو چشم
مست صدایت
مست عطرت
بگو، باز هم بگو
تا آسمان فاصله ای نیست
چه آسمانی ام امشب
سراپایم آغشته از عطر توست
رویا بود
لمس سرانگشتانت بر گونه هایم
رویا بود
راز سکوت لبانم و فریاد چشمانم
شنیدی؟
سرد بود، فریاد بود ، اشک بود
و دلتنگی بود
دلتنگی به درازای ابدیت
اما در آغوشت
دلی که آرام گرفت
سری که بر سینه ات تکیه کرد
دستانی که حلقه شد
چشمانی که فرو ریخت
قلبی یخی که بازهم تپید
لبانی که تجربه کرد
زیباترین بوسه دنیا را
رویا نبود
تو بودی و هیچ نبود
تو بودی و همه چیز بود
آن دوچشم مست که در خواب دیده بودم
واقعی بود
واقعی بود؟
نمیدانم
تنها میدانم در آغوشت که بودم
زمان ایستاده بود
در آغوشت که بودم
غمی نبود
دردی نبود
تو بودی در آن خلوت
در آن سایه روشن
و زمان تا ابد ایستاده بود
بگذار بگویم
ساعت از ساعت گذشته
بگذار بگویم
آن دوستت دارم آخر را
میدانی؟
موهایم هنوز بوی سیگار میدهد
بوی تو را میدهد

۱۳۸۹ مهر ۲۲, پنجشنبه

عشق بوی سیگار می دهد

تو در آن سوی جهان ایستاده ای
جهان کوچک بی مرز
باز هم باد بوی تو را میدهد
شکوه نمیکنم
تنها میخوانم
به تو فکر میکنم
تنها میگریم
به تو فکر میکنم
تنها پشت پنجره همیشه بسته اتاقم
به تو فکر میکنم
تو در لحظه هایم تکثیر میشوی
چون دود می پیچی
در من می آمیزی
تو از بطن خیالم زاده می شوی
کودکی تو
ساده فراموش میکنی
دردم من
ساده خاطره می شوم
می روی
عشق از راه می رسد
می مانم
عشق بوی سیگار می دهد

۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

حسرت جنون

جنون همیشه در پس ذهن هست ، گاهی به شدت میخوای رهاش کنی ،آزادش کنی و تسلیمش بشی ، چقدر خوبه که ندونی چه خبره.
چقدر خوبه که در بی خبری مطلق به سر ببری و خوبتر اینکه توی اون لباس سپید، توی اون سپیدی مطلق، پاک از هر آلودگی به ابدیت بپیوندی، چقدر خوبه که ذهنت خالی باشه ،خالی از هرچیزی.
میخوام بخندم ، بخندم و بخندم دیوانه وار و بدون دلیل.



جنون در پس چهره
آه
زخم
تردید
نقاب پاره شده عقل
هجوم گرگ وار سیاهی
جنون
رعشه
ترس
چشمان خیره به سپیدی
سپیدی مطلق
زندان
رنج
چهره در چهره بی تابی
اشک نه
جنون، فریاد، پاره شدن حنجره
حنجره در خون
سپیدی مطلق در افق
چهار دیواری تنگ
درد بی پایان
پلک بسته
سیاهی
آرامش
خواب
آرامش مطلق
آرامش