۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه

اولین ...

غمی نیست
دردی نیست
حال عجیبیست
بودی ، بودم
روبه روی هم
دست در دست
چشم در چشم
مستم
مست آن دو چشم
مست صدایت
مست عطرت
بگو، باز هم بگو
تا آسمان فاصله ای نیست
چه آسمانی ام امشب
سراپایم آغشته از عطر توست
رویا بود
لمس سرانگشتانت بر گونه هایم
رویا بود
راز سکوت لبانم و فریاد چشمانم
شنیدی؟
سرد بود، فریاد بود ، اشک بود
و دلتنگی بود
دلتنگی به درازای ابدیت
اما در آغوشت
دلی که آرام گرفت
سری که بر سینه ات تکیه کرد
دستانی که حلقه شد
چشمانی که فرو ریخت
قلبی یخی که بازهم تپید
لبانی که تجربه کرد
زیباترین بوسه دنیا را
رویا نبود
تو بودی و هیچ نبود
تو بودی و همه چیز بود
آن دوچشم مست که در خواب دیده بودم
واقعی بود
واقعی بود؟
نمیدانم
تنها میدانم در آغوشت که بودم
زمان ایستاده بود
در آغوشت که بودم
غمی نبود
دردی نبود
تو بودی در آن خلوت
در آن سایه روشن
و زمان تا ابد ایستاده بود
بگذار بگویم
ساعت از ساعت گذشته
بگذار بگویم
آن دوستت دارم آخر را
میدانی؟
موهایم هنوز بوی سیگار میدهد
بوی تو را میدهد

۲ نظر:

رامین...باده پرست گفت...

الهی من فدای الهه بشم با این قلم زیباش...

خیلی حال کردم به جون خودم با این پست

یه حسی بهم داد که تا حالا نداشتم

هر واژه واسم تصویر میشد...

به جوون خودم راست میگم

elahe joooon گفت...

akhey ...
elahe kheyli ghashang boood!!! :(
makhsosan in akharesh mohayam hanoz boye sigar midahad , boye tora midahad
yade khodam oftadam!!!