۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

منشین با من ، با من منشین

«منشین با من
با من منشین
.....»
مست مستی و مثل همیشه دود سیگارت فضای اتاقمو پر کرده
نمیدونم داری نگام میکنی یا نه
اما ادامه میدم
دارم برات شعریو میخونم که توی این لحظه با بغضم جاری شده
«منشین با من با من منشین
تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم؟؟
تو چه دانی که پس هرنگه ساده من
چه جنونی چه نیازی چه غمیست؟
...........»
کلماتم تبدیل به هق هق میشن
پشت پرده ای از اشک شفاف شفاف می بینمت
داری نگام میکنی اما انگار نگاهت به دوردستهاست
یادت رفته خاکستر سیگارتو بتکونی
دودش مثل مار داره میپیچه و میره بالا
ادامه میدم هق هق تبدیل به کلمه میشه
« دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم آهوکم
تا جنون فاصله ای نیست از این جا که منم
...........»
چرا اشکام امان نمیدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خاکستر سیگارت ریخت رو تختم
اما انگار یادت رفته که سیگار دستته
ته پیکتو میری بالا : به سلامتی عشقم
_ نوش
« منشین اما با من منشین
تکیه بر من مکن ای پرده طناز حریر
که شراری شده ام پوپکم آهوکم
گرگ هاری شده ام »
حالا داری توی چشمام نگاه میکنی
شیشه مشروب خالیه
جاسیگاری پر پر
من موندم و تو و دود سیگار
.........

۴ نظر:

Elaheh گفت...

سلام. قشنگ بود.
مهم نیست دنباله نگاه آدم کجاست, مهم اینه که تو اون لحظه چی تو نگاه آدمه!

نگــاه سرد گفت...

سلام قشنگ بود لذت بردم . موفق باشي دوست من

nikta گفت...

lahazate gharibi baode nemigam darketon mikonam ama kami hes mikonam mamnon ke be man sar mizanin

nikta گفت...

lahazate gharibi baode nemigam darketon mikonam ama kami hes mikonam mamnon ke be man sar mizanin