۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

...

اومد
کفشاشو گرفته بود دستش
بوی خاک میداد
نگاهش بدجور غریبه بود
گفت میخوام حموم کنم
...
موهای خیسشو از روی صورتش زد کنار
گفت ممنون
و رفت
همین
...


بخواب
عروسک کوچک مست
آرام بخواب
از عشق
از بودن
سهمی برایت نیست
تو در روزمره گی
تو در بی اعتنایی
همیشه ماندگاری
تو در آشنایی
تو در عشق
همیشه جا می مانی
بخواب دیگر
عروسک کوچک مست
آرام بخواب
در آرامشی که هرگز نیست
آرام بخواب

۱ نظر:

حمید گفت...

سلام این هم قشنگ بود به دلم نشست. موفق باشی دوست