۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

کابوس و ترس و تنهایی

بازم کابوس دیدم
بازم مثل همیشه از خواب پریدم
از خواب پریدم و برات نوشتم
نمیدونم چرا این طور وقتها هیچی یادم نمیاد
فقط با ترس بیدار میشم و حس میکنم دیگه هیچکس زنده نیست
فقط میدونم همه جا سرد و تاریکه و من تنهام
فکر میکنم مرگ هم اینطوری باشه
چقدر اینجا تاریکه
می ترسم

۱ نظر:

محمد گفت...

من برگ را سرودی کردم
سر سبز تر ز بیشه
من موج را سرودی کردم
پرنبض تر ز انسان

من عشق را سرودی کردم
پر طبل تر ز مرگ

سر سبز تر ز جنگل
من برگ را سرودی کردم

پرتپش تر از دل دریا
من موج را سرودی کردم

پر طبل تر از حیات
من مرگ را
سرودی کردم

---------
احمد شاملو