۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

من و باران و گرمای تو

داره بارون میاد
چقدر هوا سرده
سر تا پام خیس شده
دیگه نمیدونم از اشکه یا از بارون
اما تو اینجایی
گرمای وجودت اینجاست
حتی اگه هرگز لمست نکنم
و میدونم دیگه هیچوقت چیزی اینطوری گرمم نمیکنه
میگن آرزوها زیر بارون زودتر برآورده میشن
میگن وقتی با اشک آرزوتو بگی برآورده میشه
حالا که هردوش همزمان شده
مطمئنم به آرزوم میرسم
نباید آرزو رو گفت
اما من بهت میگم
                   آرزو دارم

زندگی بهترین هدیه هاشو بهت بده
خوشبخت ترین و شادترین مرد دنیا باشی
                    آرزو دارم

دیگه هرگز تنهاترین نباشی
بدون که همیشه اینجایی
                                     همیشه

۱ نظر:

یک دوست گفت...

سلام
از چه می نالی ای دوست
که من با تو هستم
بمان تا ابد
بمان و بخوان با من این قصه را
موفق باشی